سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت


باز هم جمعه شد باز هم شمیم خوش یار در کوچه باغهای خشکیده دلمان پیچید و

  حال و هوایی دیگری داد . باز هم نگاه های منتظر ، دلهای شکسته و غریب و گذشت

 لحظه ها و ثانیه در کشاکش انتظار

چشمهامان خسته است،گویی در غبار اوهام فرو رفته ایم،دستهای لرزان مان در انتظار دامان ترحم است.

واین گونه های خشکیده مان است که در قحطی شبنم میمیرد،کاسه های گدایی احساسمان را بنگر که به خشکسالی معرفت دچار شده اند.

کجاست آن ییلاق سبز نگاهت که سپیده دمانش شبنم افشان است؟

کجاست آن حضور نورانی که لحظه های حیاتش ثانیه های بارانی وزمزمه های نورانی است؟

کجاست آن مشعلدار نیمه شبان تاریک؟

اینک که جهان در تاریکی نیایش است وانسان در بیابان جهل قدم میزند ،اینک که زمین در خشکسالی قنوت آواز مرگ را زمزمه میکند.

ای مهربان!اورا برایمان بنمان که کاسه های گداییمان را به تصدقی پرسازدوگونه های بهت زده مان را دست نوازشی کشدولب های خشکیده معرفتمان را آب ظهور بنوشاند وسینه غربت کشیده مان را به قربت برساند.

ای پروردگارمهربان صلوات وتحیت بر او فرست ،که آرزوی سینه های سوخته ونگاه منتظران است.

بار الها!فرشتگان مقرب را نگاهبان او قرار بده که اینک تنها ترین مرد افلاکی زمین است.

خدایا!آن سلطان هدایت را ملک سلیمانی ده وفراتر از آن مملکت دو جهانی که خوبرویان آینه خوبی اویند.

صوت دلربای حزینش دلرباتر از داوودوزیباییش بیشتر از جمال یوسف وسفره عشقش نمکین تر ازهمه است.او زیباترین استعاره رحمت توست.

الهی !عشق را با دستان او بر قلب ما حاکم  گردان وتوحید را با جام او بر جان ما بچشان.

                                    بار الها اورا برای انسانیت نگاهدار...                            

 


او خواهد آمد در بهاری سبز و خرم
تن واره اش تن پوشی از شولای شبنم

تفسیری از هُرم عدالت در گلویش
در دست هایش حس آزادی فراهم

او می رسد در یک سحر، در جمعه ای سبز
بر شانه هایش می زند باران دمادم

این جمعه ها را تا کجا باید شمردن
دل تنگم از این جمعه ها و از خودم هم

لبریزم ار فریادهای گُرگرفته
او خواهد آمد در بهاری سبزو خرم


نوشته شده در جمعه 85/2/15ساعت 2:0 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak