سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت


آن شب فاطمه درخواب دید فرشتگان بال در بال پرواز می کردند آنچنان که آسمان را به تمامی می پوشاندند...
دو فرشته پیش رو آمدند ، سلام کردند و مرا روی بال های خود سوار کرده و به آسمان بردند. ناگهان بوی بهشت به مشامم رسید. فرشتگان صف در صف ایستاده بودند و ورود مرا انتظار می کشیدند . اول خنده ای بسان بازشدن گلی و بعد هم با هم گفتند: خوش آمدی ای هدف آفرینش بهشت و ای فرزند " لَوْ لاکَ لَما خَلَقْتُ الاَ فْلاک . "
فرشتگان مرا بالاتر بردند ، قصرهای بی انتها، لباس های بی همانند، آنچه چشم از حیرت خیره می ماند ، و بعد نهرهای آبی سفیدتر از شیر و خوشبوتر از عطر وبعد قصری ، و چه قصری!
گفتم اینجا کجاست؟ این چیست؟ از آن کیست؟  گفتند اینجا فردوس اعلی است.
برترین و بالاترین مرتبه بهشت است. منزل و مسکن تو و پدرت و پیامبران همراه پدرت و هر که خدا با اوست اینجاست. و این نهرکوثراست. پدرم که بر سریری تکیه زده بود مرا دید از جا برخاست در آغوشم گرفت و میان دو چشمانم را بوسه زد. و فرمود: اینجا جایگاه تو ، شوی تو ، و فرزندان و دوستداران توست. بیا دخترم که سخت مشتاق توأم.


علی جان! پدرم به من گفت که امشب میهمان او خواهم
 بود. اکنون ای پسرعموی مهربانم ،  من عازمم، بر من مسلم است که از امشب ، میهمان پدر خواهم بود. گریزانم از این دنیای پر جلا ، و سراسر مشتاقم به خانه بقا. تنها دل نگرانیم برای رفتن، تویی و فرزندانم.
 
علی جان ولی جدا شدن از تو همین اندازه هم برایم سخت است. شما را به خدا می سپارم و از خدا می خواهم که سختی های این دنیا را برای شما آسان گرداند.
علی جان! من در سال های حیاتم ، همیشه با تو وفادار بوده ام ، از من دروغ، خُدعه و خیانت ندیده ای، لحظه ای پا را از حریم مهر و وفا و عفاف بیرون نگذاشته ام ، بر خلاف فرمان تو حرفی نگفته ام. اعتقاد من همیشه این بوده که جهاد زن ، نیکو رفتار کردن با همسر است ، خوب  شوهر داری  کردن است .
علی جان! به وصیت هایم عمل کن ، چه آنهایی را که در کاغذی نوشته ام و چه آنها که اکنون می گویم. در آنجا باغ های وقفی پیامبر را نوشته ام که به حسن بسپاری ، و او به حسین ، و او به امامان بعد از خویش تا آخر. سهمی برای زنان پیامبر(ص) و زنان بنی هاشم ، و امامه دختر خواهرم قائل شده ام. و اگر چیزی ماند به دخترانم بده . تو ناگزیری بعد از مرگ من ، ازدواج کنی و با کسی ازدواج کنی که نسبت به فرزندانمان مهربانتر است. مرا در تابوتی به همان شکل که گفته ام حمل کن تا محفوظ تر باشم مرا شبانه غسل  بده ، از روی پیراهن – بر من شبانه نماز بخوان و مرا شبانه و مخفیانه دفن کن و قبرم را مخفی بدار. مبادا مردمی که بر من ستم کرده اند بر جنازه ام نماز بخوانند و در دفنم حاضر شوند ، و از مکان دفنم آگاهی بیابند. یاران معدود و محدود تو و پدرم ، از زنان فقط اسماء ، ام ایمن ،  فضّه و ام سلمه و از مردان ، سامان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، عبدالله و خدیفه همین .
 وای گریه نکن علی . من گریه ام برای توست ، تو چرا گریه می کنی ؟ تو مظلوم ترین مظلومان عالمی، گریه بر تو رواست من آنچه انجام داده ام برای دفاع از حقوق مغضوب تو بوده . من می دانم که رفتنی ام، پدر مرا مطمئن ساخته بود. ولی من می دانستم پی مرگ من بر تو چه خواهد گذشت.
و این جگرم را آتش می زند. پس تو گریه مکن. عالمی برای مظلومیت تو باید اشک بریزد . اکنون ، اول راحتی من است ، اما آغاز مصیبت توست. پس در این گاه رفتن ، بیش از این جگرم را مسوزان. تو و فرزندانمان را به خدا می سپارم.
سلام مرا به همه فرزندانمان که تا قیامت به وجود می آیند برسان. راستی علی جان ، آیا می بینی آنچه را که من می بینم؟ این جبرئیل است که به من سلام می کند ؛ و علیک السلام . این میکائیل است که سلام می کند و خیر مقدم عرض می نماید ؛ و علیک السلام  . اینها فرشتگان الهی هستند که به استقبال من آمده اند . چه شکوهی وچه عظمتی ؛  و علیکم السلام .

اما ای علی ! به خدا سوگند این عزرائیل است که به من سلام می کند و"علیک السلام یا قابض الارواح "بگیرجان مرا اما با مدارا. خدای من، مولای من به سوی تو می آیم نه بسوی آتش .

سلام بابا ! سلام به وعده های راستین تو. سلام به لبخند شیرین تو. سلام به چشمان روشن تو . آری این چنین بود که فاطمه زهرا(س) ام ابیها به جانب پدر مطهرش شتافت و چشم از این جان بی وفا بربست. اما علی مظهر عدالت و حقیقت ناب ،  بعد از مرگ همسرش زیر لب چنین می سرود: اکنون با رفتن تو خستگی ها را بیش از پیش احساس می کنم. خدایا چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟ اگر غسل کردن او با اشک چشم مجاز بود آب را بر بدنش حرام می کردم. پس آب بریز اسماء ای وای این بازوی ورم کرده از چیست؟ آری این هان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست . فاطمه ! گفتی از روی پیراهن غسلت دهم برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه این دل خسته را نمودی؟ ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و غمهایت بلد بودی. شوهرتو کسی نیست که برای این رازهای سَر به مُهر تو در نخلستان های تاریک شب نگریسته باشد. اینجا جای تازیانه نامردان است، در آن زمان که ریسمان در گردن مردت آویخته بودند.

 ای خدا ! این غسل نیست، مرور مصیبت است، تداعی محنت است، دوره کردن درد است. ای وای از حکایت محسن حکایت فاطمه و آن در و دیوار، حکایت آن میخهای آهنین با آن بدن نحیف و خسته و بیمار، حکایت آن آتش با آن تن تب دار، حکایت آن دست پلید با این صورت و رخسار. بچه ها بیایید با مادر وداع کنید. خدا در این غم صبرتان دهد. آرامترعزیزان من ! می دانم از گریه گریزی نیست. اما شیون نکنید مثل من آهسته اشک بریزید.
نمی دانم چطور تسلایتان دهم. اما تقدیر این بوده است، راضی به مشیت خدا هستم . اینقدر مادر را صدا نزنید او اکنون توان پاسخ گفتن به شما را ندارد. فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید اما نه گویی این دست های فاطمه است که از کفن بیرون می آید و شما را درآغوش می کشد. این بازهمان دل مهربان اوست که نمی تواند پس از مرگ هم ندای شما را بی جواب گذارد. کنار روید تا در قبرش گذارم. خدایا چه سنگین است این مصیبت ، و چه سبک است این بدن درد و محنت دیده.
آری اینک دیگر من لب بر می بندم از سخن گفتن ، تا علی و حسن و حسین و زینب  بال گشایند بر مزار تو. این تو، این علی و این فرزندانت  و این چشم همیشه مشتاق من.
 

برگرفته از کتاب کشتی پهلو گرفته، سید مهدی شجاعی


نوشته شده در یکشنبه 85/3/28ساعت 8:18 صبح توسط کیمیا نظرات ( ) |

ماه وخور روشن شد از نور ضیاء فاطمه

خیره ماند تا ابد چشمش زحیرانی از آنک  

 چون بدیدی بوالبشر یکدم لقای فاطمه

کیمیا گرهست اکسیروجودش بس عزیز  

کیمیا را خوار دارد خاک پای فاطمه

زهرا همان بانوی نمونه ای که مورد خواست وپسند خداست او بخشی است از اسلام که در وجود رسول اکرم(ص) تبلور یافته وحیاتش سرمشق هرزن مسلمان بلکه هر انسان با ایمان در هر مکان وزمانست.

شناخت شخصیت فاطمه زهرا (س)فصلی است از کتاب رسالت الهی ومطالعه آن کوششی است در راه معرفت روح اسلام وذخیره ایست گرانقدر برای انسانهای هر عصر.

فاطمه (س)زنی درنقطه اعلا و پرورده در دامان وحی خداست که رسول خدا (ص)اورا بعنوان ام ابیها مفتخر نمودوبه مام پدر خطابش کرد.

مواضع قهرمانه زهرا (س)پس ازرحلت پدر ،نماینده چشم انداز ،گسترده ایست که اسلام در زمینه حقوق ووظایف برای زنان  ترسیم کرده است وروشنفکرنقش موثروارجمندی است که بانوان در ساختار مجتمع اسلامی ایفا توانند کرد.

او مظهری از انسان کامل  است که قرآن وروایت چهره آنرا تصویر کرده اند زنی که میتوان گفت مثل اعلای نفس بشری است ومظهر صفات واسامی الهی واز معدود زنانی که توانسته اند به مرحله کمال انسانی دست یابد.

او برترین بانوی اسلام وسیده زنان دو عالم است گوهری تابناک در منظومه ورشته نسل پیامبر است وفرشته ای از ملکوت اعلی.

او همسر شهید است ومام شهیدان،تربیت کننده نسل شهید است وخود زن شهیده واجد کمالات انسانی است .

او تنها زنی است که از همان آغاز حیات وتشکل بر اساس اصول متعالی اسلام رشد وپرورش یافته وبه درجه ای رسیده است که اورا در عالم زنان همتایی ودر عالم مردان هم کفوی جز علی (ع)نبودست.

مبارزات فاطمه (ع)، حق طلبی های او ،  مشی سیاسی واقتصادی او، حیات احساسی وتعقلی او،از مقام معاونت او در رابطه با علی (ع)،شیوه کیفیت تربیت فرزندانش،خانه داری ،همت وپشتکار او،فریاد اعتراض علیه ستمگری،تلاش او در هدایت زنان و....آری اینها قطره ای از اقیانوس بیکران فضائل ومناقب بانوی آسمانی حضرت صدیقه کبری(س)است.باشد که بتوانیم با بهره جستن از رهنمودهای ان بزرگوار به سعادت حقیقی دست یابیم وهمیشه جزء رهپویان حضرتش باشیم.

 

به عالم قدر هر دلداره را دلدار میداند

چنانکه سوز دل را چشم گوهر بار میداند

ظهور لیله القدر از دیار خفتگان دور است

که قدر نور را انسان به شام تار میداند

حریم حرمت وحی وهجوم آتش افروزان

چه گویم من که تنها محرم اسرا میداند

 


نوشته شده در چهارشنبه 85/3/17ساعت 1:0 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |

هو المحبوب

عشق در ذات خود بیرنگ است ولی در مرتبه ظهور خود از عاشق رنگ می پذیردو عاشق بقدر سعه وجودی خویش تاثیر وظهور عشق را محدود میکند.

سرچشمه عشق درون ما وذات ماست ورا عشق ازدرون ما میگذرد.

عشق زلال وناب است ووقتی در ظرف وجود ریخته میشود رنگ میگیرد.

حال این ماهستیم که عشق را برای توجیه نفسانیات ورنگ های حیوانی ومادون حیوانی خویش میخواهیم که شهوتی باشد ویا عشق را برای روحانیات و کمال وجودی وگرایش های ملکوتی وفوق ملکوتی میطلبیم.

هرکس به ظن خود عشق را تفسیر میکندوگاهی آن را از عرش به فرش واز آسمان به زمین تنزل میدهدوهواهای نفسانی خود را عشق می نامد وخود خاکی وناسوتی وحیوانیش را در حجاب و پرده عشق پنهان می نماید.

 اما اگر آتش عشق الهی در تنور جان انسان سالک زبانه کشد وناله ولابه هایش را در فراق معشوق بلند شد واز مرکب راهوار شب وسحر استفاده کرد تا به وصال محبوبش بشتابد چنین انسانی عشق علوی دارد نه سفلی، عشقش ملکوتی، است نه ملکی.

پس عشق با من وتو وما واو تفسیر میشود ورنگ وبوی آن تعیین وتشخص می یابد.

حال بوی عشق چه بویی است؟بوی بهشتی است یا دوزخی؟بوی سازنده وسوزاننده است یا ویرانگر وسرد کننده؟

این نیز بخود انسان برمیگردد ،باید خویشتن را بو کرد ودید چه بوی به مشام میرسد؟

مگر نه این است که نماز وروزه ،مناجات شبانه ،شفقت برمردم ورافت برخلق بوی آسمانی میدهد وتنگ گرفتن وخلق ستیزی و...بوی شیطان در وجود ساطع میکند .

حال اینچنین عشق که از باطن پاک انسان بسوی خدا میرودانسان را خدایی میکند، خود تمام وکمال گویای سنخیت درون انسان است ورنگ وبوی عشق ورشد وبالندگی آن است.

 چنین عشق پاک وکوثری است عشقی برنگ رحمانی و خدایی که مظهر رنگ وعرش وبویی غیبی است وجاذب انسانهای مشتاق کمال وشایق وصال است ودیگر هیچ

حریم عشق رادرگه بسی بالاتر از عقل است 

  کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد


نوشته شده در دوشنبه 85/3/8ساعت 11:0 صبح توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak