سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت

 

 

 

چقدر احساس غرور می‌کنم، قلبم مالامال از عشق است، عشق

به خدایم، خدای مهربانم، خدایی که من او را فراموش کرده بودم

ولی او همیشه با من، و در کنار من و حامی من بود.

هر آنچه را که اراده می‌کردم به من می‌دادی، از همه مشکلات و

چالشها عبور دادی ولی بازهم من تو را ندیدم و بازهم تو را

جستجو می‌کردم. (وای بر من!)

مفری غیرمنتظره برایم تدارک دیدی، تمام مشکلات آن را حل

کردی، فقط برای آنکه تورا بیشتر بشناسم، ولی من غافل به

جای شکرگذاری عدالت تو را زیر سئوال می‌بردم.

در شبهای تنهایی خیلی به تو فکر کردم، به گذشته‌ام برگشتم، به

چیزهایی که به من دادی و چیزهایی که گرفتی، بسیار شرمسار

شدم، تازه فهمیدم که چه سالها در کنارم بودی، مواظبم بودی،

اما من تو را فراموش می‌کردم.

خدایا چرا؟ مگر این بنده ی سراپا تقصیر چه کرده بود که با وجود

این همه ناشکری و حتی گاهی ستیزه‌جویی او را این چنینی

مورد لطف و حمایت خود قرار می‌دادی. 

معجزاتت به اینجا هم ختم  نشد، مشکلی را که برای من حکم

مرگ و زندگی را داشت، چنان به سرعت حل کردی که این بار نه

برای من، و نه برای اطرافیانم قابل فهم و باور نبود، من از

هیچکس کمک نخواسته بودم، فقط با تو که درد دل می‌کردم

ازت می‌خواستم که اگر حل این مشکل باعث نزدیک‌تر شدنم به

تو می‌شود خودت حلش کن و در غیر این صورت نمی‌خواهم از

این مرحله عبور کنم.

ای کاش می‌دانستم که در زندگیم چه کرده‌ام که تو هر روز

معجزه‌ای تازه به من نشان می‌دادی، هر روز صبح که از خواب

بیدار می‌شوم منتظر اتفاق تازه‌ای هستم، تا برای نزدیک‌تر شدنم

به تو کمکم کند.

خدایا به نشانه سپاس می‌خواهم بنده ات  باشم، می‌خواهم به

همه بگویم که من چگونه بودم و تو چگونه با من رفتار کردی،

می‌خواهم به همه بگویم که تو کیستی، می‌خواهم به همه

بگویم که خدایم چقدر مهربان است، چقدر بخشاینده است،

می‌خواهم به همه بگویم که خدای من خدای محبت است.

خدایا تو همه را می‌بخشی، پس چطور می‌توانم ادعای بخشش

داشته باشم، خدایا من نیز می‌خواهم در اولین قدم همه کسانی

را که به من جفا کرده‌اند ببخشم، زیرا اولین شرط با تو بودن،

دوستی و محبت است.

خدایا هوسهای زمینی را از من دور کن، می خواهم پاک باشم،

فقط با تو نجوا کنم، می‌خواهم فقط تو را صدا کنم.

خدای خوب و مهربانم نمی‌دانم که آیا می‌توانم سالهایی را که در

خواب بودم را جبران کنم یا نه؟!

حالا می‌فهمم که چرا لحظه تولد گریه می‌کردم ولی همه

می‌خندیدند، چون نمی‌خواستم از تو جدا شوم و به این دنیای پر

هوس پا بگذارم ولی هیچکس نفهمید، و شک ندارم لحظه مرگم،

همه گریه می‌کنند ولی من حتماً می‌خندم چرا که به نزد تو باز

می‌گردم.

هر زمان خیلی دلم می‌گیرد، کلامت را می‌خوانم، چه آرامشی به

من می‌دهد، سراسر کلامت از عشق ومحبت و دوستی است.

خدایا در راه جلال نام تو اهداف بزرگی در سر دارم، و ایمان دارم

که کمکم می‌کنی، همانطور که خودت گفتی که اگر ایمان شما

به اندازه دانه خردلی باشد می‌توانید کوه را جابجا کنید.

خدایا در این راه کنارم باش، حمایتم کن، نیروی مضاعف به من

بده، تاگامهایم  نلغزد.  


نوشته شده در جمعه 86/4/22ساعت 4:16 صبح توسط کیمیا نظرات ( ) |


بنام او که وجودش صفاست ،عهدش وفا، ومحبتش کیمیا ست



نامت چه بود؟ آدم

فرزندِ کی ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم

عالم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاک

اینک محل سکونت؟ زمین خاک

آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است.

قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به

قدر سایه بختم بروی خاک

اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،

هابیل زیر خاک

روز تولدت؟ در جمعه ای ،به گمانم روز عشق

رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه

وزنت؟ نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست نه آنچنان سنگین

که نشینم به این زمین

جنست؟ نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا

شغلت؟ در کار کشت امید بروی خاک

شاکی تو؟ خدا

نام وکیل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه

 تنها همین؟ همین و بس

حکمت؟ تبعید در زمین

همدمت در گناه ؟ حوای آشنا

ترسیده ای؟ کمی

زچه؟ که شوم من اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی

چه کس؟ گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟ دیگر گِله نه ولی...

ولی که چه؟ حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!

دلتنگ گشته ای؟ زیاد

برای که؟ تنها فقط خدا

آورده ای سند؟ بلی

چه؟دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟ بلی

چه کس؟ تنها کس خدا

در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا


نوشته شده در یکشنبه 86/4/3ساعت 10:19 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak