کـیـمـیـای سـعـادت
خجسته سالروز میلاد با سعادت یگانه دخت نبوت ،همسر ولایت ،مام امامت ام
ابیها، حضرت فاطمه زهرا(س) بر همه شیعیان وپیروان حضرتش مبارک باد
کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین
می فرستید. اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم
برای زندگی به انجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان , من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .
اودر انتظار توست و از تو مراقبت خواهد کرد.
کودک دوباره پرسید: اما اینجا در بهشت , من هیچ کاری جز خندیدن و اواز خواندن
ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.
خداوند گفت : فرشته تو به تو لبخند خواهد زد و هر روز برایت آواز خواهد خواندو تو
عشق او را احساس خواهی کردو شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان انها را
نمی فهمم؟ خداوند اور را نوازش کرد و گفت :فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هائی را
که ممکن است بشنوی را در گوشت زمزمه خواهدکرد و با دقت و صبوری
به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند
چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
خداوند جواب داد : فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد, حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که
دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد
من را خواهد اموخت اگر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود. در ان هنگام بهشت ارام بود
اما صدائی از زمین شنیده می شد.
کودک میدانست که باید بزودی سفرش را اغاز کند او به ارامی یک سئوال دیگر از خداوند
پرسید: لطفا نام فرشته ام را به من بگوئید.
خداوند بار دیگر او را نوازش کرد و پاسخ داد: به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی!
تقدیم به مادرم و همه مادران مهربان ودوست داشتنی
امشب که سکوت زندگی بر این خانه حکمفرماست می خواهم از او
بنویسم از او که همیشه با وجودش بزرگ شدم.
شبهای مهتابی بر بالای بسترم لا لایی گلها را میخواند وگونه هایم را با
طراوت اشکهایش شستشو میداد ودستان گرم ورنج دیده اش دستان
تکلیفم را نوازش میداد .
وبدن گرمش آرامگه شبانه ام بود با هر نفسش ،نفس میکشم وبا هر تپش
قلبش، قلبم می تپد .
سالهای سال را از کودکی با او بودم همیشه وهمراه وهمرازش بودم دردم را
از چهره ام میخواند.
وقتی که میخندد غنچه گل از لطافت خنده اش میشکفد.
نگاهش به مانند درمانی است برای دردهایم.
وقتی صدایش میکنم گرمی صدایش را میشنوم که با آهنگ مهربانی آمیخته
است هر چه از او بگویم کم است.
مادرم ای سمبل فداکاری وگذشت ای اسوه صبر وشکیبایی.
روزها با نام تو خورشید قلبم طلوع ؛وشب هنگام ، بایادت آسمان ابری دلم آرام
میگیرد. مهربانم با وجود گلهای رز ولاله وشقایق باز هم تو خوشبو ترین
وسفید ترین گل حیاتی،
مهربانم بیداری شبهایت را پاس می گویم
وای کاش همیشه همنفسم باشی
"قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده"
مادر به خا ک پای تو سوگند در جهان
پاکــیزه تر زمهر تو در سیـنه ای نبود
آلوده بود جز دل تو هر دلی که بـــود
مهری نبـود کز پی آن کینه ای نــبود
***
Design By : Pichak |