کـیـمـیـای سـعـادت
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من
به من نگفته بودی چه شد،خودم فهمیدم !
می دانم هراز گاهی دلهاتان تنگ می شود، همان دلهای بزرگی که جای من
در آن است آنقدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگیهایت را از خودت بپرس.
نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم، هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
نگران شکستن دلت نباش!
شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند،
اما جنسش عوض نمی شود ....
چون من شکست ناپذیر هستم ....
چون مرا داری ....
چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ....
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافتی ....
چون هر گاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیدم.
درست است مرا فراموش کردی،
اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...تو هم می توانی این را بخواهی.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم )
... و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ....
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد .
شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی؟؟؟؟
من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
پروردگارت ....
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد، کدام رفت
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت
رمضان نسیمی است که می آید وخیلی زود ،زودتر از آنچه
فکرش را بکنیم،بار سفر می بندد و تنها خنکای آن برای ما می
ماند وروزه بهانه ای برای گریز از هر آنچه در طول سال رنگ وبوی
عادت به خود گرفته ومارا مشغول می دارد..رمضان دیگری هم
گذشت.
به همین آسانی وسرعت.سختی جدایی از رفیق یک ماهه ای
که به آن خو گرفته ای کم از جدایی از دوستان ورفیقان
واقعی ات ندارد.
گویی از چیزی ناراحتی ودلت تنگ است مثل دلتنگی های غروب
جمعه.
می خواهی با خودش صحبت کنی.با آنکه صاحب رمضان است
وصاحب دل های رمضانی وبگویی تمام آنچه ته دلت مانده.بگویی
که دلت تنگ می شد برایش ومی خواهی تا رمضان بعد در
کنارش باشی.زیر سایه مهربانی ولطفش.گریه می کنی.
اما نه گریه ناراحتی وغم... که در عین حال خوشحالی وشاد از
این در این وزها وشب ها با او بودی وبه او گفتی هر آنچه زیر
چرخ های دلت سنگینی می کرد یک چشمت اشک است و یک
چشمت شوق گریه می کنی ومی خندی می خندی وگریه
می کنی نمی توانی خوشحالی ات را از آمدن عید پنهان کنی
وناراحتی ات را از رفتن این رفیق نیمه را.می دانی که این رفیق
باز هم بر می گردد.
سالی دیگر اما آیا توهم هستی تابه او سلام کنی واز آنچه من در
این یکسال برتو گذشته بگویی خداحافظی نمی کنی.به امید
اینکه باز ببینی اش فقط دوست داری سلام کنی
سلام عید فطر
عید سعید فطر ؛ ماه پیروزى بر طاغوت نفس
وبهارجوشش شکوفه هاى تقوا بر شاخسار ایمان مبارک باد
Design By : Pichak |