کـیـمـیـای سـعـادت
انا لله وانا الیه راجعون
با خبر شدیم که یکی از بزرگواران (عشق ملکوتی) در غم از دست دادن مادربزرگوارشان بسوگ نشسته است.
http://eshghemalakuoti.parsiblog.com
فقدان جانسوزاین مادر عزیز وبزرگوار را خدمت ایشان تسلیت
عرض نموده واز درگاه الهی علو در جات برای مادر
بزرگوارشان وصبری عظیم برای ایشان وخانواده محترمشان
طلب میکنم.امیدوارم روح ان بزرگوار با اجداد طاهرینم محشور
ومانوس گردد.
مادر به خا ک پای تو سوگند در جهان
پاکــیزه تر زمهر تو در سیـنه ای نبود
آلوده بود جز دل تو هر دلی که بـــود
مهری نبـود کز پی آن کینه ای نــبود
***
پاسی ز شب گذشته وخوابم نمیبـرد
ای جان فدای دیده ی شب زنده دارتو
چون کودکان خسته سرا پا بــهانه ام
بازا کـــــه باز مانـــــده دلم بی قرار تو
روحش شاد ویادش گرامی
با ذکر صلوات بر محمد وال محمد(ص) ایشان را مهمان سفره ابا عبدالله الحسین(ع) میکنیم
اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم
بنام آنکه نامش زیور زبانهاست
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته وافسرده ام روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود تا میان گور رفتم،دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت وکور وتنگ بود ناله میکردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم هیچ کس یارم نشد خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد
هر که آمد پیش حرفی راند ورفت سوره حمدی برایم خواند ورفت
نه شفیعی نه رفیقی نه کسی ترس بود ووحشت ودلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟ آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
ای گنه کار سیه دل بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو
گفتم عمر خود کردم تباه نامه اعمال من گشته سیاه
ما که ماموران از حق داوریم اینک تورا جهنم میبریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست وپایم بسته در زنجیر بود نا امید از هر کجا ودل فکار
میکشیدندم به خفت سوی نار ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق کهکشان چشمهایش شط پر جوش وخروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش صورتش خورشید بود وغرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور لب که نه سرچشمه آب حیات
بین دستش کائنات وممکنات خاک پایش تربت عرش برین
بر سرش دستار سبزی بسته بود در دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین از جلال حضرت عشق آفرین دوملک سر را بزیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه(س)
صاحب روز قیامت آمده گوئیا مهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه برویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه اینجا اینچنین تنها شده
کام او با تربت من واشده مادرش او را با عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است بارها برمن محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است اینکه می بینید در شور است وشین
ذکر لالائیش بوده حسین
با ادب در مجلس ما می نشست او به عشق من سر خود شکست
چای ریز مجلس ما بوده است سینه چاک آل زهرا بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من بر دل خود قاب کرد
اسم من راز ونیازش بوده است خاک من مهر نمازش بوده است
پا برهنه در عزایم میدوید پرچم من را به دوشش میکشید
بارها لعن امیه کرده است خویش را نذر رقیه کرده است تا به دنیا بوده از من دم زده
اینکه در کیش شما گردیده بد جسم وجانش بوی روضه میدهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت ارتباط تنگی با عباس داشت
با خود او را نزد زهرا میبرم هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود در قیامت عطر وبویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم باز بالاتر به روز سرنوشت میشود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پابست من است نامه اعمال او دست من است
التماس دعا
Design By : Pichak |