سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت

سلام علی  آل یاسین،السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته،السلام علیک یا باب الله ودیان دینه ...

باز هم جمعه  رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد. همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...

آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم می‌شود... ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های ارزانم را گرما می‌بخشیدی... از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همین‌جا... کنار خرابه دل...
می‌خواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما مگر من و شما یکی نیستیم؟ اگر این گونه است پس خبر داری از آنچه بر من رفته و می‌رود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچ‌گاه دست از سر دلم بر نمی‌داری.
آقا جان دست دلم را بگیر...

دل من باز هم بهانه میگیرد
قلب سرخ تو را نشانه میگیرد
آسمان  دلم  بارانیست
چشمهایم هوای گریه میگیرد
گشته ام  کوچه های  شهرم را
شاید از تو نشانی تازه میگیرد
آفتابم  چهره  افشا  کن
حرفهایم  بوی شکوه  میگیرد
شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد...
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
باید اینطور نوشت:
هر گلی هست...
چه شقایق چه گل پیچک و یاس
تا نیاید آقا زندگی دشوار است

میلادش بر همه منتظرانش تبریک وتهنیت باد


نوشته شده در جمعه 87/5/25ساعت 12:53 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak