سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت

 

 ای جرا ت وجسارت شمشیر مرتضی،  ای بانوی آسمانیم فاطمه جان سلام!
دلتنگیهایم را برای تو میگویم و میدانم که میدانی  سالهاست قطره قطره اشک شوق شده ایم در شمع شهادت شما، بانوی مهربانم !شما   در باره ای از نور نشسته اید وما در خاک بدنبال دل خویش میگردیم.
یاریم کن ای بانو تا دمی از غمنامه شما را برای این جماعت باز گویم من از نسل مردانی هستم که با پیشانی بند نام زیبای شما مسافر مهتاب شدند.
یاریم کن نازنین! ای که نام قشنگت راز ورمز عملیات بدر وفتح المبین بود، دیباچه غمناک من حکایت از هجرانهای علی است که به مردی از بنی اسد گفته بود  فاطمه آنقدر از چاه خانمان آب میکشید که بند مشک روی سینهاش جا انداخته بود  آنقدر خانه را میرفت که خاکستر بر دامنش مینشست وآنقدر با این آسیا دستاس میکرد که  جای تاول روی دستان دختر مهربان رسول خدامی نشست.
فرو ریزی ای آسمان ،فرو ریز! چرا نخروشیدی آنزمان که با چشم خود دیدی 

 فاطمه !کسی که انگشت شق القمر در سبزه رار زلفش میخلید .

فاطمه! که از گلبوته های وحی جبرئیل وعلی ومصطفی تسبیح ترانه های توحیدی بر میچید

فاطمه! که پیامبر قاصدکهای  آیات وحی را می چید وبر دامنش میریخت ، اینگونه مرموز ومبهم مزار از میان ما کوچ کند.

خدایا شکستند وسوختند درخت قامت فاطمه را، اما من از بغضهای بی کسی فاطمه نمیگویم هر چند همه کهکشانها مظلومیت او را فریاد میزنند من از فصاحت وبلاغت فاطمه میگویم..
نگاهش کنید از زیارت مزار پدربا دلی خون می آید.چون  قدم به زمین میگذارد هیمنه وهیبت قدمهای  پدرش محمد(ص) در خاطر متبادر  میشود .

چون به مسجد میرسد میان مردم وفاطمه چادری میگذارند.

به چه میاندیشد بانو؟! به خاک خنجر خیز خیانت؟! به سرزمینی که شناسنامه بی وفائیش چند  سال بعد بر فرق شکافته علی خواهد رسید.

ناگهان زنی در میان جمعیت فریاد میزند که:

آی مردم! آیا این دختر آل الله است بی یاور؟آیا این کشتی نجات خلق است بی لنگر وبی رهبر؟
های های هق هق،غریو غوغا وسرشک اشک همه جا را  پر میکند

ناگهان خشم فاطمه همچو شمشیر ذوالفقار علی برسرشان صاعقه میزند

خاموش خاموش! ای جماعت لاف زن پیمان گسل،آیا بر کشته خویشتان گریه رواست وبر کشته خویشتان اینگونه سیل اشک هویداست؟

هلا هلا! که گریهاتان نیارامد وناله تان فروننشیند...

جماعت برهوت بهت شدند و قفل نفس بر سینه ها سنگینی میکرد دگر بار ابر پیچیده کلام فاطمه بر کویر تیرگی ها میپیچد:

منم فاطمه دختر آن پیامبری که قبل از اینکه بیافرید به رسالت برگزید وهمسر حیدر که به دلهای زنانه و مرده تان جرات وجسارت بخشید..به مسجد برای کدام عبادت آمدید؟قبله گاه شما بوسه گاه رسول خداست؟

من فاطمه دختر رسول خدا اینک محنت کشیده در برابرتان ایستاده وشیرازه  دین حق علی  اینک در خلوت خانه نشینی زیارت آیه های نور میکند . من نیامدم تا حق غصب شده ام از شما بگیرم، آمده ام کبوترچاهی های سینه علی را نشانتان دهم.

شیرازه حکومت از هم می پاشد پای چوبین استدلالیان در آتش بینات فاطمه میسوزد چون کلام از دایره منطق بیرون افتاد حق فاطمه را با غلاف شمشیر  بالا میکشند.

من نمیگویم آنروز از گردنبند حرمتی که از علی وفاطمه پاره شد چه مرواریدی از سفارش رسول خدا زیر پا لگد مال شد.
من نمیگویم در احتجاج طبرسی خواندم که گفت روزی که علی را به مسجد می کشاندند آنقدر مظلوم بود که  یک یهودی با دیدنش مسلمان شد.
فقط میگویم:

ای زائر مدینه! به مدینه میروی کوچه بنی هاشم دیگر نیست امااگر گوش بسپاری در ودیوارش برایت یک رباعی میخواند:


دانی که چرا سرشک اشک محبوس علی است؟
یا آه چرا به سینه مانوس علی است؟
یک مرد نبود ست بگوید  نامرد!
این زن که تو میزنیش ناموس علی است.
 

یا من اسمه دواء وذکره شفاء

  بانوی آسمانیم!یکی از عاشقان ودلسوختگان شما اینک در بستر بیماری است  دکترها ازو قطع امید کردند  ولی ما امیدمان به لطف وعنایات شماست .میدانم که خوب میشناسیدش سالهاست که صدای زیبایش مجالس عزاداریتان را گرم میکرد واشک ماتم را به چشم دوستدارانتان مینشاند  حالا  اوارام و بیصدا روی تخت بیمارستان خوابیده است ،اینک بیشتر از هر زمان دیگر به لطف وعنایت شما نیاز داریم پس ای بانوی مهربان ما را در انتظار مگذار ولطف خود را شامل همه بیماران کن وهمه بیماران را  سلامتی کامل عنایت فرما

امین

    


نوشته شده در سه شنبه 87/2/31ساعت 8:13 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak