سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت



تو که به ساحت نوشتار من آمده ای !
به ساحت عشق ، خنده و زندگی خوش آمدی !
همت بی‌پیرایگان بدرقه‌ی راه بلند تو باد !
بخوان ! به نام پروردگارت که آفرید !
بخوان !
زیر آبشار کلمات برو
و چشم‌های خود را شستو شو بده .
چشم‌ها را باید شست ؛
جور دیگر باید دید .

آیینه‌ی جان را چنان صیقل بده که خداوند سینه ات را کلید گنج‌های غیب و حکمت کند .
روشن شو و روشنایی شو .
با لطف ، قرین باش و با رفیق ، همنشین .
هرگز لباس دین به تن نکن که فارغ‌البال به دنیا مشغول باشی .
با اهل زر و زور که سرمه‌ی بی خبری در دیده‌ی ناپسندیده‌شان کشیده و عسل کسل از شرابخانه ابلیس نوشیده‌اند، میامیز .
بی‌پیرایه باش .
با کسانی که سر بر بالین غفلت نهاده و غرور ، حجاب روزگارشان شده ، فرق داشته باش .

 

بیشتر آدمها ، بیگانه وار می‌آیند و دیوانه‌وار می روند ، اما تو ، آشنا بیا و فرزانه برو .
سالکی باش که از عقاب خطرات روزمرگی گذشته و از آهنگ نهنگ دنیا گریخته ؛ گریزی شجاعانه ! تو با این گریز ، به حبل متین کلام الهی می آویزی و امر (( عاشقانه زندگی کن )) ! را امتثال می نمایی .
از خاک برخیز ، گردن بیفراز و خود را نباز .

بدان که اگر از دامان عشق بگریزی ، دیری نخواهد گذشت که از نام و نامه‌ی حق روی بر خواهی تافت و به جامه و جام و غلام و حطام و مرکب وستام مشغول خواهی شد .
بنابراین ، برای همیشه به دامان عشق درآویز و از سرچشمه‌ی عرفان بنوش .
هیچ گاه در دام کام گام مگذار .
عاشقی پیشه کن ، صبوری بورز .
اجر صبر تو ، شهد و شکری‌ست که از شاخ نبات شهود به کامت خواهند ریخت .


بدین سان ، حقایق و دقایق‌دان می‌شوی ؛ بی مشقت مجاهدت ، حقیقت مشاهدت می‌یابی ؛ بی زحمت خیالی ، رحمت جمالی می بینی ، بی تربیت ، به تزکیت می رسی و به حق می توانی ادعا کنی : ((‌ادّبنی ربّی ))
فهمی عاشقانه از هستی داشته باش .

نه از ترس آتش دوزخ و نه به طمع نعمات بهشت ، بلکه عاشقانه از خدا و عشق و زندگی سخن بگو .
بدان : کسانی که به طمع بهشت از هوای نفس گذشتند ، میراث ابلهی بردند ؛ چنانکه خواجه‌ی موجودات خبر داده است : (( اکثر اهل الجنه البله . )) هیچ گاه طعم طمع را امتحان نکن ، فریفته‌ی آوازه‌ی آز نشو و دست نیازمندی از آستین آزمندی بیرون بیاور .
حتی اگر بی‌برگی ، تو را با مرگ گوشمالی دهد ، هرگز آزادی را به بندگی مفروش .
دمساز عشق و دلباز صدق باش ؛

قناعت پیشه کن و از بی‌طمعی توشه ای بساز .
دنیا ، جلوه‌ی حضرت حق است .
بنابراین ، ستایشگر زمین و زندگی باش .
عقل خویش را از عقیله‌ی فنا رها کن ، قبای بقا بپوش . دل را خلعت صدق بده و تاج جنون بر سر عشق بگذار . تو از دریای حقیقت می‌آیی و هزاران درّ ناسفته در صدف دل داری .
بگذار در هر اشارت تو بشارتی باشد برای آدم‌ها . راه یافتن به دامنه‌های باغ عرفان همّت می خواهد .
بدیهی‌ست خفاش ، مانند سیمرغ نتواند بود .


زهره’ زهر بر این گلشن روشن ، آب شود ، و چون خورشید جهان ، چادر منیر روز را در روی شب کشد ، شب پرک را به عجز دیده ، معذور دارد .
اگر به حریم حرم روشنایی راه یابی ، جام جانت بی فتوح رها نخواهد شد .
شست و شو کن و به باغ حقیقت ، عشق و زیبایی وارد شو .

اینجا ، خانه‌ی خمار است و پناهگاه عاشقان و رندان و عیاران .
اگر به باغ رویان عشق و عرفان قدم بگذاری ، با دامنی پر از گل‌های رنگارنگ بیرون می آیی ؛ گل‌هایی که رایحه‌ی خدا ، عشق ، دوستی ، خوبی ، تسلیم و رضا دارند .
 
دنیا ، جلوه حضرت حق است .
بنابراین ، ستایشگر زمین و زندگی باش..



نوشته شده در جمعه 85/1/18ساعت 6:0 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak