سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کـیـمـیـای سـعـادت

 

هوالمحبوب

 
عید سعید فطر عید فطر؛ ماه پیروزى بر طاغوت نفس

بهارجوشش شکوفه هاى تقوا بر شاخسار ایمان مبارک باد

بوی دلنشین اطعمه لذیذ که مشام جان را نوازش مینمود حکایت از جشنی با شکوه داشت که

انواع غذاها ونوشیدنی برای استفاده مهیا شده بود.


کم  کم صدای مهمانان جشن آسمان، به گوش دل رسید وپلک چشم مرا برای رصد چهره

انهافراختر میکرد.

در دشتی به پهنای آسمانها با سنگفرشی به لطافت آب وچشم اندازی به زیبایی رویا

سیاهی  چشمانم در پی شماره مهمانان، پا به مسابقه ای طاقت فرسا نهادندکه ابتدای

مجلس جایگاهی به بلندای کوهها نور دیدگانم را ربودودر میانه ی آن به نفس نفس افتاده واز راه

باز ایستادند.برای هرکسی میزی از نور فراهم آمده بود که بر روی آن انواع اشربه واطعمه

موجودبودولی انچه مرا متجب میکرد این بود که چرا هیچکدام از سفره ها شباهتی به دیگری

نداشت هرکس به رزق خویش مشغول بود وازدیگری غافل شده بود.

زبانم نا خوداگاه دست نیاز به سمت پیر فرزانه دراز کرد وبا سختی سوالی پرسیدکه:

ببخشید اینجا چه خبره؟

پیر فرزانه که از حیرتم با خبر شد با  لحنی مهربان ولطیف گفت:

این مجلس عید است ،عید فطر!

 

زیاد شدن تعجبم را از چهره ام خواند وارامتر گفت:

اینجا ملکوت رمضان است که جشن وسرور صائمین وعابدیندر آن بر پاست همه همتم راتکانی

دادم وباز پرسیدم:

آن جایگاههای رفیع؟این میزها واطعمه واشربه روی آن؟

واصلا شرایط ورود به این جشن چگونه است؟

جهل من او را همچون معلمی دلسوز ساخت دستم را گرفت وشروع به قدم زدن کرد گفت:

آن جایگاهای رفیع منزلگاه انبیاء واولیائند که هر کسی را بدانجا راه نیست

 بایدکه از جان بگذری تا لایق جانان شوی

و دیگرانی که دراین مجلس میبینی هرکس به اندازه ظرفیت وتوشه ای که اورده ارج ومنزلت دارد

این غذاهاولذائذ هم سفره عملشان است که هرکس بفراخور حال خویش از آن بهره میبرد.

گوش دنیایی من که  مجلس سرور وشادی رابا ساز واواز وهیاهو یکی میدانست سوالی را با

زحمت جمع نمود وبرزبان اوردکه:

این مجلس اگر مجلس سرور است چطور غرق در هیبت وعظمت است وهمه سر بزیر انداخته وبه

تواضع  نشسته اند؟

پیر فرزانه که دیگر برایم همچو رفیقی مهربان شده بود تبسمی کرد وگفت:

این ادب مجلس است که در حضور رب العزه جز این نشاید واین که در مجلس دنیا غیر از این دیده

بودی از سبک مغزی اهل دنیا بود که دنیا رامحضر حق نمیدند.

در این روزعید همه به ادب وفروتنی می ایستند تا که پرونده اعمال  یکماه خویش را به مهر

ورضایت ولی الهی برسانند وبدیده منت نهند.

حرف به اینجا که رسید،صدای شکستن قلبم گویی همه را متوجه من ساخت...

من که هیچ عملی دراین ماه الهی انجام نداده بودم که شایسته ورود به این مجلس باشم چه

کنم؟

قبله دل را روبه آسمان جانان نمودم تمام آبروی خویش را در چهره ام نمایان ساختم وبا زاری عرضه

داشتم:

مولای من در پیشگاه با کرامت تو اگر چیزی آورده وبرسر سفره ات نهادم رضای کرم تو نباشد.

لطفی بنما بنده خود را بنواز

وصد البته که خدای خود را سریع الاجابه یافتم

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 85/8/1ساعت 4:43 عصر توسط کیمیا نظرات ( ) |


Design By : Pichak